نقش روزنامه نگاران در همایش ها


 نقش روزنامه نگاران در همایش ها

مدتی قبل یکی از روزنامه نگاران معاصر گیلانی در شِکوهِ و گلایه از ضعف روزنامه نگاران ، مطلبی را در گیلان انتشار داده بود تحت عنوان «گردغبار این روزآفتابی را فرو بنشانیم» و آورده بود:« جامعه به ویژه استان ما با انبوه روزنامه نگاران آماتوری رو به روست که نه فضا و فرصتی برای حرفه ای شدن دارند و نه حرفه ای شدن شان اعتباری برای آنها به همراه دارد . در چنین فضای نابسامانی آنچه باقی می ماند چسبیدن به لقمه نانی که معیشت ناچیز روزمره را برای روزنامه نگاران فراهم می سازد.»

این روزنامه نگار چیره دست و با تجربه ی گیلانی که قلم وزین اش مایه ی افتخار گیلان ماست در راه پیشبرد «گیلان شناسی» زحماتی در طول این سال ها متقبل شده است و سوگنامه یی که در خصوص خبر نگار نوشته است ، واژه گانش ما را به یاد گذشته انداخت و به تاریخی برد، شاید نسل امروزی بی خبر از آن باشد که در گذشته بنام قلم بر سر خبرنگار چه می آمد؟ اگر چه هر بزرگ نامی حاشیه هایی هم در پیرامونش وجود دارد و برای اهداف اش می بایست این حواشی را نیز تحمل کند.

این موضوع ما را به یاد زنده یاد محمد مسعود مدیر روزنامه «مرد امروز»انداخت.روزنامه نگاری که با قلم نان می خورد اما نان و پنیر و ریحان می خورد.لقمه را از دست مردم می گرفت .با مردم نفس می کشید.نان مردم را بر روی کاغذ می نوشت .در خیابان ها با مردم بود .شعارشان با مردم بود.همه چیز را با مردم تقسیم می کرد. اگر چه عده ای آمدند و گفتند که وی در بالا شهرویلا دارد ،نوکر دارد. خدمه دارد. چنین است و چنان . همان هایی که علیه وی نوشته بودند تاریخ به درستی نوشتارشان را بر ملا ساخت و مردم همه ی این ها را می دیدند .

مردم می دیدند که اگر همایشی بر گزار گردد و این رونامه نگار در آن حضور یابد بی کم و کاست همه ی وقایع الاتفاقیه ی آن را می نویسد. از تخمه ی آفتابگردان آن سالن گرفته تا سوتیتر آن ویژه یی که در بدو همایش توزیع می شود و یا قرار است بعدن منتشر شود همه و همه را با نگاه تیز بین و قلم روانش انعکاس می داد. اگر قرار بود مسئولی کلنگی را در فلان نقطه بر زمین بزند سختی و سنگی و خاکی آن زمین را بی کم و کاست برای همان مردم بازخوانی می نمود. که اگر این زمین چنین و چنان است و واژه گان از زبان برخاسته ی آن مسئول که آیا کلنگی بر دایره ی گچی این پروژه زده شده چند سال به طول خواهد کشید و در اختیار مردم قرار می گیرد؟

گذشتگان و آنهایی که سنی از آنها در این وادی گذشته ، به یاد دارند که اشرف پهلوی با استالین دیداری در مسکو داشته است و در مراجعت پالتوی پوستین خزداری از استالین هدیه می گیرد که بر آورد قیمت آن با قلم همین روزنامه نگار آواری می شود بر این دیدار! یا صدها نمونه از آن که قلم محمد مسعود بود وی راشهره ی عام و خاص کرد.

وقتی که صحبت از قلم است و روزنامه نگاری و کلماتی که ابزار کار  ژورنالیستی که می خواهد وطن اش را پاس بدارد و دغدغه ی همه ی خواسته های آحاد ملت را داشته باشد، مسلمن به آنچه که خواهند اندیشید قلم است و نه همانند عده یی شناخته شده و سریالی که هر زمان بنام گیلان همایش هایی برگزار می کنند ، ویژه ها تولید می کنند و آنچه که در سطرهای مقالات شان از آن یاد نمی شود همان مردم اند و تاریخی که از خون مردم آبیاری شده است ، می بایست بی کم و کاست در اختیار افکار عمومی قرار گیرد. آیا براستی نبایست  گِلِگی آن روزنامه نگار گیلانی را که امروز واژه ی خبر نگار معضلی شده برای صنفی که دارد جامعه شان را با کلمات می سازد جدی گرفت ؟

چرا واژه ی خبرنگار به این حال و روز افتاده است ؟ اشخاص مبتدی با جرایدی رنگارنگ برای پرکردن صفحات ، نیازمند به هزینه نمودن واژه گان هستند . واژه گانی که در بیشتر مواقع با اغراق تولید می شود و بر روی کاغذ می آید. مردم وقتی همان کاغذ را می بینند به شک و شبهه می افتند .از جوان مبتدی که قلم فرسایی نموده و در بیشتراوقات نیز با نام مستعار می نویسد ـ حال از سن و سال شان بگذریم که داستان خاص خود را دارد ، چه انتظاربهتری می توان داشت؟

البته در کنارشان عده ای شاعر و نویسنده نیز می بایست باشند تا بتوانند صفحات مورد نظرشان را پرنمایند که دارند پر می کنند و... و همه ی این ها  را مردم دارند می بینند و به خوبی هم می دانند .آیا در گذشته نیز اینگونه بود؟اگرچه بود اما بودند روزنامه نگارانی که نام شان بر تارک تاریخ حک شده است.

آری! محمد مسعود از آن دست روزنامه نگارانی بود که در 23بهمن 1326 هدف گلوله قرار گرفت و جانش را فدای قلم نمود؟

اگر به اسناد رجوع شود آن چنان تجلیلی از وی شد که آمده است در روز تشییع جنازه ی وی 200هزارنفرکف خیابان ها ریختند .آنهم با توجه به جمعیت آن زمان پایتخت که کل جمعیت اش را در نظر بگیریم و این جمعیت حاضر را در کنارش بگذاریم ، اصلن به باورکسی نیز نمی گنجد که در دهه 20 هـ.ش اینگونه از قلم استقبال شده است.اگر قلم وی بوی نان داغ و پنیرو ریحان نمی داد و بوی بره بریان از آن به مشام مخاطبان می رسید، آیا باز مردم از آن استقبال می کردند؟ مردمی که ببینند خبرنگاری با یک فلش 8 گیگ از این رو به آن رو می شود ، آیا نوشته و کلمات آن خبرنگاربه تاریخ سپرده خواهد شد؟

آری ! اینگونه بود که جنازه ی پاکیزه ی خبر نگاری چون محمد مسعود ، تا گورستان ظهیرالدوله بدرقه شد وهمزمان آن در همه ی شهرها ، چنان آیینی به حرمت وی برگزار کردند ـ هنوز که هنوز است تاریخ آن را ورد زبان پژوهشگران قرار داده است .

براستی چرا آن بدعت ، صداقت ، پاکی و... امروز با نوشتار سطحی معاوضه می شود؟ تا آنجا پیش رفته اند که متأسفانه جراید تخصصی مان را که تا دیروز با تجربه ی ژورنالیستی آغشته بود را نیز بیشتر مواقع  بلعیده است . آیا آن نشریه ای که دارد بنام خبرنگار از وجود «انسان» بهره می گیرد به درستی محمد مسعود را شناخته است ؟!یا آن روزنامه نگاری که می خواهد رسالت اش را در همایش ها پیاده کند و از شهرها و روستاهای گیلان بنویسند ، آیا می داند که تاریخ چه قضاوتی در خصوص او خواهد داشت؟

ایکاش اندکی به آنچه که تاکنون بنام  گیلان ارایه شده به درستی می نگریستیم؟و در کنارش به تاریخ گذشته مان رجوع می نمودیم شاید این حق را به این روزنامه نگار پیشکسوت گیلان می دادیم که دارد با قلم خود هر از چند گاه «گرد و غبار این روز آفتابی»را می نشاند .

الحق «انسان متحیر می ماند از پدیداری چنین رویکردی ... که [از]خبرنگاران ... تصور کرده اند؟!» 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: